تو به من خندیدی
ندانستی که من به چه دلهره
از با غچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان در پی من تند دوید
سیب را دست تو دید غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی هنوز. . .
سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو
تکرار کنان می دهد آزارم
و من در فکر این اندیشه که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
با تشکر از ارزو (شیراز)