ما از بيكران فاصله ها به هم رسيديم
وتا نهايت بودن با هم خواهيم بود
اي بود و نبود من فدايت
شعر سروده ام فدايت
زان لحضه كه من چشات ديدم
دل گشته اسير و مبتلايت
ديونه شدم يه جور ناجور
از طرز نگاه دلبرايت
از خاطر من نمي ره هرگز
لبهاي شكر و لبخنده هايت
زندگي عشق است عشق افسانه نيست
انكه عشق را افريد ديوانه نيست
عشق ان نيست كه كنارش باشي
عشق ان است كه به يادش باشي
مرسي از وبلاگت
بدرود